قتل زن فیلمبردار به خاطر قولنامه باغ
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۴۹۰۴۰
دو هفته بیخبری مطلق از زن فیلمبردار مشهدی، پخش عکسهای متعدد او در فضای مجازی، تحمل نگرانی و هجوم هزار فکر و خیال به ذهن مادر حدیث اسلامی، سرانجام خوبی نداشت تا اینکه او و خانوادهاش شبجمعه گذشته تلخترین خبر زندگیشان را شنیدند. جسد این زن جوان ۲۶ساله در حالیکه با شلیک گلوله جنگی به سرش به قتل رسیده بود، حوالی روستای بهار در جاده خین عرب پیدا شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش جام جم، معمای رازآلود حدیث بالاخره حل شد، اما با پیداشدن جسدش از زیر خروارها خاک. دوستانش برایش استوری و پست تسلیت میگذارند و یک جمله را مدام تکرار میکنند: «حیف تو حدیث». صدای مادر حدیث از شدت گریه و بیقراری گرفته و سخت صحبت میکند.
او از اتفاقاتی پرده برمیدارد که منجر به قتل دخترش شد: «حدیث تک دختر و مونسم بود. بدون هم نمیتوانستیم نفس بکشیم. حالم خوب نیست. دخترم چهارسال پیش در یک مجلس عروسی و از طریق یکی از دوستان دامادم با او آشنا شد. حدیث موضوع را با من در میان گذاشت و متوجه شدم او همسر و دو فرزند دارد.
مسعود به من میگفت: عاشق دخترت هستم. به دخترم خیلی التماس کردم با او ازدواج نکند چون با خون دل او را بزرگ کرده بودم. برایش ماشین خریده بودم و دستش هم در جیب خودش بود. خودم هم از او حمایت میکردم که این شبهه ایجاد نشود به خاطر پول با مسعود ازدواج میکند. اما حدیث گفت عاشق مسعود هستم. کاری به زندگی و همسرش ندارم و زندگی من جداست. این آقا دائم به من التماس و گریه و زاری میکرد که بیا و رضایت بده ما با هم ازدواج کنیم. بالاخره ازدواج کردند.
واقعا نمیدانم درمورد او چه بگویم. برای خودم متاسف باشم یا او. فکر نمیکردم چنین بلایی سر دخترم بیاورد. دامادم حتی برای ازدواج یک باغ را پشت قباله دخترم انداخت و گفت، برای حدیث باشد تا اگر اتفاقی برایم افتاد او بدون پشتوانه نماند. این باغ البته قبلا یک زمین بود اما با هم کار کردند و سروسامانش دادند.»
بعد از ازدواج اما، مسعود چهره دیگری از خود نشان داد و حدیث هم از این موضوع ناراحت بود. یک روز که دعوایشان شده بود، با مادرش درددل کرد.
مادر حدیث آه بلندی کشید و ادامه داد: «گفتم مادر جان گریه نکن. دعوای زن و شوهری است. حدیث گفت مامان مسعود خیلی دروغ میگوید و پنهانکاری دارد. حدیث از دروغ متنفر بود و میگفت کلی خواستگار داشتم اما با یک مرد زندار ازدواج کردم. مدتی پیش به شمال رفته بودم که دامادم صبح با من تماسگرفت. هیچوقت دم صبح زنگ نمیزد. پرسید مامان کجایی؟ گفتم شمالم. گفت کی برمیگردی دلم برایت تنگ شده است.
با این حرفها به او شک کردم که چرا این حرفها را میزند. گفتم چیزی شده است؟ گفت نه فقط دلم تنگشده و میخواستم ببینم کجایی. ۱۵ ــ ۱۰ روز بعد از اینکه از شمال برگشتم، دنبال مدرکی میگشتم. مدارک را در کیفی نگهمیدارم که رمز داشت. دیدم رمزش بهم خورده است. شک کردم که چه اتفاقی افتاده و جز دخترم کسی کلید خانه را ندارد. باعجله مدرک را برداشتم و رفتم تا کارم را انجام دهم.
همان موقع هم فکرم به این سمت رفت که چرا سندماشین و قولنامه باغ در کیف نبود. از دخترم پرسیدم تو بردی؟ گفت نه. دادم به تو و داخل کیسه گذاشتی. گفتم: رمزش خراب است و قباله هم نیست! همه جا را گشتم اما قولنامه را پیدا نکردم. یک روز به دخترم گفتم اگر چیزی بگویم ناراحت نمیشوی؟ گفت لابد همان چیزی است که من هم میخواهم بگویم. گفتم مامان من به شوهرت شک دارم.»
حدیث به مادرش گفت وقتی شمال بودی مسعود به او گفته یک میلیارد تومان پول نیاز دارد و میخواهد وام بگیرد که حدیث هم گفته بود قولنامه دست مادرم است. مادر به حدیث گفت که از شوهرش بپرسد آیا او قولنامه را برداشته است؟ با مطرحشدن بحث قولنامه مسعود ناراحت شد. «من همیشه نگران دخترم بودم و برای همین دائم با او تماس میگرفتم. شب حادثه میخواست نزد شوهرش برود. وقتی به خین عرب رسید، به دخترم زنگ زدم و گفتم کجایی؟ گفت هنوز به باغ نرسیدم و برسم عکس میفرستم.
۱۰دقیقه شد ۲۰دقیقه اما دخترم تماس نگرفت. به او زنگ زدم جواب نداد. پیام هم دادم، باز جواب نداد. دوبار به شوهرش زنگ زدم او هم جواب نداد. بارسوم جواب داد و وقتی پرسیدم حدیث کجاست گفت ۱۰دقیقه دیگر میرسد. گفتم چرا هیچکدام جوابم را نمیدهید. گفت حدیث نزدیک باغ است. استرس داشتم. دوباره به گوشیهای حدیث زنگ زدم، هر دو خطش خاموش بود. بعد مسعود دامادم زنگ زد و گفت حدیث یا تصادف کرده یا او را خفت کردهاند خودت را برسان. به سرعت از خانه به سمت باغ حرکت کردم و وقتی رسیدم دامادم در حالیکه خیس عرق بود و چراغقوه داشت، خودش را به من رساند. خودش پشت فرمان ماشین نشست و اجازه نداد من بنشینم. دائم عرق سرد میکرد و سرش گاهی به فرمان ماشین نزدیک میشد. از استرس گریه میکردم و میگفتم پس دخترم کجاست؟ بعد سراغ پلیس۱۱۰رفتیم و به همکاران دخترم زنگ زدم.
نگاهم به صورتش افتاد. کنار گوش مسعود ورم کرده و روی پیشانیاش هم رد ناخن بود. گفتم چه شده که باد کرده؟ پشت پلکت هم انگار خراشیدگی دارد که گفت به در خورده است.» تکرار اتفاقات آن شب، مادر حدیث را بهم ریخت اما دوباره به خودش مسلط شد: «قبل از اینکه بدانم حدیثم کشته شده است، دامادم راحت به خانهمان میآمد اما تن و بدنش غرق در عرق بود و هیچ اشکی نمیریخت. این اواخر به زور میخواست قولنامه را از دخترم بگیرد و انگار حدیث هم به حالت لج افتاده بود.»
پس از کشف جسد دختر فیلمبردار، حرف و حدیثهایی درخصوص همکاری شوهرش با یک نفر دیگر برای قتل حدیث اسلامی وجود داشت که مادر او درباره عامل اصلی قتل میگوید: «لحظهایکه به آگاهی رفتم، دامادم را دستگیر کرده بودند. آن موقع از شنیدن خبر قتل دخترم به شدت حالم بد شد و برای همین مرا به خانه برگرداندند. بعد از آن هم موقعیتی پیش نیامد که دراین باره با آنها صحبت کنم. مسعود را هم هنوز ندیدهام که از او سوالکنم چرا و به چه علت دخترم را به قتل رسانده. بعدها در خبرها شنیدم که پلیس گفته دخترم را قاتل اجیر شده کشته است.»
روایت دادستان از قتل دختر فیلمبردار
دادستان عمومی و انقلاب اسلامی مرکز خراسان رضوی هم درخصوص پرونده قتل حدیث اسلامی دستور ویژه برای انجام تحقیقات کامل صادر کرد. محمدحسین درودی افزود: در پی مفقود شدن حدیث اسلامی درمشهد توسط همسر ومادر وی و طرح شکایت، پرونده قضایی تشکیل و اقدامات قانونی آغاز شد. پس از انجام تحقیقات مقدماتی، همسر نامبرده بهعنوان مظنون بازداشت و سپس دو فرد دیگر نیز دستگیر شدند.
پس از انجام اقدامات فنی، مشخص شد قتل باهمدستی همسر این خانم و توسط فرد اجیرشده، انجام شده است. طبق شواهد پرونده تا این مرحله از تحقیقات و براساس اقرار متهمان، اتهام همسر مقتول معاونت در قتل و اتهام فرد اجیر شده، مباشرت در قتل است.
منبع: تابناک
کلیدواژه: طوفان الاقصی غزه فلسطین جنبش انصارالله یمن هادی چوپان قتل فیلم برداری قولنامه باغ طوفان الاقصی غزه فلسطین جنبش انصارالله یمن هادی چوپان حدیث اسلامی مادر حدیث زنگ زدم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۴۹۰۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دخترم عکسهای شرمآوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم!
زن میانسال که از حدود یک هفته قبل از دخترش اطلاعی نداشت، با دیدن دختر فراری خود در مرکز انتظامی لب به گلایه گشود و با بیان اینکه دیگر از رفتارها و آبروریزیهای دخترم خسته شدهام و میخواهم سرپرستی او را به شوهر سابقم بسپارم، درباره ماجراهای فرار دخترش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: بعد از فوت همسرم با مرد دیگری ازدواج کردم، اما با او سازگاری اخلاقی نداشتم به همین دلیل هم از شوهر دومم طلاق گرفتم تا خودم فرزندانم را تربیت کنم ولی با آنکه ۴ نفر از فرزندانم زندگی خوبی دارند، در تربیت آخرین دخترم عاجز ماندهام و او بلاهایی به سرم آورده است که دیگر تاب تحمل آنها را ندارم.
لادن وقتی وارد دبیرستان شد تحت تاثیر رفتارهای ۲ نفر از دوستانش قرار گرفت و آداب معاشرت، گفتار و حتی پوشش او به کلی تغییر کرد به طوری که بدون حجاب بیرون میرفت و لباسهای بسیار زنندهای میپوشید. من هم اگرچه از این رفتارها زجر میکشیدم، اما به توصیه دخترانم زیاد سختگیری نمیکردم تا لادن لجبازی نکند و اوضاع بدتر نشود.
این ماجرا تا حدی پیش رفت که دیگر نمیتوانستم دخترم را کنترل کنم. او بعد از دیپلم در یک داروخانه مشغول کار شد و به بهانه اضافهکاری تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و گاهی نیز تا سپیدهدم در منزل دوستانش به سر میبرد. در همین روزها بود که فهمیدم با پسری آشنا شده است و مدام از طریق فضای مجازی با او ارتباط دارد به گونهای که حتی در مهمانیها هم گوشی تلفن از دستش نمیافتاد.
در این شرایط با آن پسر جوان تماس گرفتم و به او گفتم بیش از ۲ سال است که با لادن ارتباط داری. حالا بیا و تکلیف او را مشخص کن. فرزین هم که فقط برای هوسرانی با دخترم دوست شده بود، وقتی این جملات را شنید، خیلی راحت گفت: من در کیش هستم و هیچ علاقهای هم به دختر شما ندارم، لطفا مزاحم نشوید!
این شکست عاطفی موجب شد دخترم نسنجیده ما را مقصر این شکست عشقی بداند، در حالی که آن پسر فقط با چربزبانی به دنبال هوسرانی بود. بعد از این ماجرا روزی لادن با یک سگ پشمالو وارد خانه شد و ادعا کرد میخواهد آن سگ را در خانه نگهداری کند. این رفتار او موجب شد دخترانم و بستگان نزدیکم با ما قطع رابطه کنند چراکه آنها نمیتوانستند با این فرهنگ زندگی کنند.
من مجبور بودم با رفتارهای دخترم کنار بیایم، اما کار به جایی رسید که پای او به خانه مجردی ۲ نفر از دوستانش باز شد که هیچ قید و بند اخلاقی نداشتند و عامل بدبختی لادن شدند. یکی از همین دوستانش از او خواسته بود عکسهای بسیار زننده و شرمآوری از خودش بگیرد و آنها را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد. آنها آنقدر از زیباییهای ظاهری دخترم تعریف و تمجید کرده بودند که او هم تحت تاثیر همین حرفها چنین رفتار زشتی را مرتکب شد و این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کرد.
از آن روز به بعد هیچکدام از اطرافیانم به خاطر این رسوایی و آبروریزی به خانه ما نیامدند و از شدت شرم حتی لادن را جزء فامیل خودشان نمیدانستند. اکنون نیز حدود یک هفته است از منزل فرار کرده و من هیچ اطلاعی از او نداشتم تا اینکه از کلانتری تماس گرفتند و من او را در اینجا دیدم.
با توجه به حساسیت این پرونده، مشاورههای روانشناختی توسط کارشناسان اجتماعی در حالی با راهنماییهای سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) آغاز شد که دختر ۲۰ ساله در جریان عواقب فرار از منزل و سرنوشت دخترانی قرار گرفت که پس از فرار به دام باندهای تبهکاری و فساد افتادهاند و آینده خود را نابود کردهاند.
منبع: خراسان
tags # اخبار حوادث سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟